میم

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

میم

من یک مهندس برق ساده‌ام که دوست داره وقتی مُرد، ازش یه تفکر باقی‌ بمونه. روزی دو روزی یه چس‌ناله‌ای می‌کنم اینجا... بمونه تو تاریخ شاید یه روزی یکی یادی کرد و رفت...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

غم پاییز دل انگیز... ندانی چه کند با دل غمگین من ای............

ندانی چه کند با دلم این بار..!

     ندانی که رخم زرد و هوا سرد، 

           در این باغ دل افسرده ی نامرد،   

 که هر دم نفسی سوز غم انگیز دلم را به جهان زمزه ها می کند از درد...

     ندانی که در این بحبوحه سرد...

در این فصل...

                 که هرکس کند از روی حسد یکدگری طرد...!

مرا طاقت بی تابی و اندوه زمستانی پاییز... دگر نیست!

         که پاییز...

                    ندا می دهد از مرگ..... ندا می دهد از مرگ........

درد ما درمان ندارد! چاره چیست؟

زخم ما مرهم ندارد! چاره چیست؟

دست هامان سوی او گردد بلند!

در گشاید، گر ببازی هست و نیست!