دوری و رنج فاصله زاد اَزْم بَبْر
سینهی فراخ سوختر آید ستبر
از جور خلق، ذهن بزاید مجوس
در حولوحوش فاجعه زایدت گبر
صد خنده شوق ناکندت سخت شاد
صد آسمانت گریه نبارد ز ابر
آن درد عشق، کز تو برون کرده یار
آن یار رفته از سفر آیدت، صبر …
شنگی و خوشدلی نرباید تو را
از فرص اختیارتْ، نمایند جبر...
هی وات دفاک و وات د هل از دست دهر
هی مرغ رنگ کرده ز یزدان-هژبر..
یا رب به رای عاقلکان کوش و کُش
جان مرا ز مَن یَشَاءالمُستَتَبْر...
- ۱ نظر
- ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۳۶