:)
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ
وقتی از شعر... از این حال و هوا میگیرد
پس سراغ
غزلی تازه چرا میگیرد؟!
دل
دیوانهی من! باز چه مرگت شده است؟!
چه کسی
ضمنِ بلا، باز بلا میگیرد؟
تازه
فهمیدهام این شعر چه آورده سرم
عوض
اینکه چهها داده چهها میگیرد
جای این
قوم که در حسرت یک مصراعند
شعر، هی
پاچهی احساس مرا میگیرد
آی
مردم! من از این شاعریام بیزارم
شعر من،
جای مرا بین شما میگیرد
فعلاتن
فعلاتن فعلاتن... لعنت!
حرف،
کِی در قفس قافیه جا میگیرد؟
بهتر آن
است که ساکت شده، حرفی نزنم
بغض،
وقتی که زیاد است، صدا میگیرد .
شعر از رضا احسان پور
- ۹۴/۰۴/۰۶