۹۷.۹.۲
يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۳۱ ب.ظ
در جانم نهفته غمیست عمیق که پاره پاره میکند روح را...
روح را...
کدامین پستوی ذهنه آشفتهام مامن کرمی چنین شده که در کالبد روح هم جای نمیگیرد؟!
فرار، همواره جزئی از داستان روزمرگی ماست لیکن، امید به تغییر در انتهای کورهراه فرار واهی نیست...
چند میمیریم و چند زنده میشویم و باز هم میمیریم...
داستان یکیست!
برای خروج از سکون باید فرار کرد!
من از فرار، دگر میترسم.
بوی پیری به مشام میرسد، در اوج جوانیام...
#میم
- ۹۷/۰۲/۰۹