نفس بکش...
گاهی اوقات باید شال و کلاه کنی، یه کوله ببندی، بندازی رو دوشت کفشهای گرون ۵۰۰ هزارتومنیت که تا حالا دلت نیومده بپوشی رو پات کنی و بزنی بیرون... بری کوه! بری بالا... انقدر بالا که تا به حال نرفته باشی. تنها هم بری! تنها بری که یادت بمونه گذر از مراحل سخت زندگیت همیشه با همراه نیست... همیشه خوش نمیگذره. بعضی وقتا باید بفهمی چقدر تنهایی و کی واقعا همراهته! بعضی وقتا باید بفهمی رفیق کیه دوست کیه دشمن کی. همیشه برات دعوتنامه نمیفرستن... همیشه قرار نیست لبخند رو لبات باشه... وقتی تنها باشی دیگه اینکه لباست چروکه یا لبخند رو لبت نیست برای خودت هم مهم نیست. دقیقا همونجاست که باید یاد بگیری لبخند بزنی... وقتی حتی برای خودت هم مهم نیستی باید لبخند بزنی تا حتی تو بدترین شرایط زندگی هم بگی درستش میکنم! لبخند بزنی و بگی درستش میکنم. وبلاگ نویسی هم از همون اول فقط برای خودته. دقیقا جایی که حتی نوشتههات برای خودت هم مهم نیست باید یاد بگیری بنویسی... دلت خیلی چیزا میخواد ولی به جای همهی اون چیزا باید یاد بگیری بنویسی تا از یه کتابخونهی بزرگ از مشکلات خارجشون کنی و تمرکزت رو بذاری رو حل کردن مشکلاتی که بعضی روزا انقدر زیاد میشن که حتی نمیتونی نفس بکشی. وقتی میری زیر آب، خفه شدن آسونترین کاره... باید یاد بگیری جایی که نمیشه نفس بکشی...
نفس بکش...
- ۹۷/۱۲/۱۶