میم

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

میم

من یک مهندس برق ساده‌ام که دوست داره وقتی مُرد، ازش یه تفکر باقی‌ بمونه. روزی دو روزی یه چس‌ناله‌ای می‌کنم اینجا... بمونه تو تاریخ شاید یه روزی یکی یادی کرد و رفت...

26.01.98

دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۵۲ ب.ظ

یه روزایی دلبر حال و حوصله نداره حرف بزنه... منم خوشبختانه می‌فهمم سر موقع! نباید خیلی سر به سرش گذاشت وگرنه عصبی می‌شه.

به خودش نگیدا! وگرنه قاطی می‌کنه.

یه روزایی هم من اینطوری‌ام... حال ندارم ولی باید حرف بزنم... الان دارما! بعدا داستان نشه!

باید لبخند بزنی.

دلبر می‌گه ما اهل تنوع نیستیم، همیشه یه جا می‌ریم... یه چیزای خاص می‌خوریم. ولی من می‌گم سمنان چون تنوع نداره اینطوری می‌شه... خب وقتی چارتا پیتزا فروشی درست و حسابی پیدا نمی‌شه، ته انتخابا ختم می‌شه به سی‌تی استار دیگه! ولی دلبر می‌گه اگه تهرانم بریم داستان همینه! می‌گم بابا! نامسلمون! بذار بریم سر خونه زندگیمون بعد! می‌گه باشه.

می‌گم حالا بیا یکم تنوع بدیم، مثلا جای اینکه بریم آب هویج بستنی بخوریم بریم آب انار یا آب کرفس بزنیم اشتهامون وا شه! بعدشم بریم املت بزنیم جای ذرت مکزیکی! می‌خنده... دلبر می‌گه دلم کافه می‌خواد! خیلی می‌خواد! نه از اون کافه بی‌ریختا، ایکبیری‌ها! کافه باید کافه باشه...

می‌گم آره باید دنج باشه، اگه وسط یه سالن بزرگ‌ نشسته باشی همش حس می‌کنی دارن از روت رد می‌شن! حال نمی‌ده. تایید می‌کنه.

می‌گم موش بخورتت دلبر... می‌گه دوستت دارم. اینجا شاید یه موضوع جدید اضافه کنم به کاغذپاره‌ها... یواشکی‌های من و دلبر... اولیش نیست این نوشته... ولی اینجا رو بذاریم برای شروع! قبل‌ترش خصوصی‌تر بمونه واسه خودم. نمی‌دونم وقتی خواننده‌ای نیست چطور انگیزه پیدا می‌شه برای ادامه دادنش... ولی شاید یه روز یکی خوند... خندید! خوشحال شد. شایدم یکی حسرت خورد فحش داد. 

  • میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی