دلت میخواد بنویسی اما دقیقا موقع شروع، تموم میشی. انگار شبکه Blackout میشه و حالا باید منتظر یه موتور دیزل دیر استارت باشی تا بیاردت تو مدار!
انزوا همیشه برای پیشرفت خوبه! اما انزوای آزاد. یعنی تو به بیرون دسترسی داشته باشی هر چقدر که میخوای! ولی کسی کاری به کاریت نداشته باشه... اینکه توی اتاقت بشینی و هر ۵ دقیقه یه بار صدات کنن که بیا پرتقال بخور یا اسپند دود بده تو حلقت که سرما نخوری مصداق بارز حالتیه که یه دونه USB بیشتر وجود نداره، اما حداقل ۵ نفر میخوان شارژرشون رو فرو کنن توش!
بعضی وقتا هم، درسته که یه دونه USB بیشتر نیست... ولی، بدبختی از باتری گوشیته! وقتی مجبور باشی دائما وصل باشی یا باید پاوربانک قوی و البته سنگین با خودت حمل کنی، یا محدودهی آزادیت میشه اطراف پریز!
راه حل میتونه این باشه که گوشیتو بذاری کنار، و فقط ساعتهای خاصی بری سراغش... اما کسایی که اون طرف خط هستن توجهی به این موضوع ندارن و فحش میدن که چرا تو اصلا گوشی داری وقتی هیچ وقت جواب نمیدی!!!
زندگی هنوز خوشگلیاشو داره...
چرا پاییز هیچ کی بر نمیگرده؟!
این داستان ایران است با من!