میم

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

میم

من یک مهندس برق ساده‌ام که دوست داره وقتی مُرد، ازش یه تفکر باقی‌ بمونه. روزی دو روزی یه چس‌ناله‌ای می‌کنم اینجا... بمونه تو تاریخ شاید یه روزی یکی یادی کرد و رفت...

۹۵ مطلب با موضوع «کلا...!» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مساله اینه که یا باید قبول کنیم خیلی از اتفاقات توی زندگیمون هرگز قرار نیست بیفته... و خیلی از اتفاقات هم می‌تونن بیفتن اما به دلایل عدیده باید فقط بشینی و تماشا کنی که به وقوع نمی‌پیوندند! این دومی از اون اولی ناگزیرتر و محتمل‌الوقوع‌تره! 

ما که ۲۳ سال نشستیم نگاه کردیم! (هرچند خیلی از اون‌هایی که قرار نبود اتفاق بیفته رو رقم زدیم) ولی، باقیشم روش؟!

دیروز یکی می‌گفت یه سری جاهایی که نه کسی می‌شناستت (می‌خوندت!) نه کسی رو می‌شناسی بهترین جاست برای اینکه خود خالصت رو بریزی بیرون و اون چه باید بگی رو بگی! بحث کردیم سر اینکه حرفی که بار داره رو اگه رو هوا ول بدیم چی می‌شه نتیجه؟! 

نتیجه‌ش شد این:

امین، گفتن، عمل کردن! 

ولی مساله اینه که باید قبول کنیم خیلی از اتفاقات....

پ.ن: تا حالا سرتون رو فرو کردین تو بالش و فریاد بزنید؟!

زمان خیلی سریع می‌گذره!

آخرین دفعاتی که این مسیرو می‌ریم و میایم! بعدش چی می‌شه؟ یعنی روزهای خوب در پیش هست؟

من که هرچی به دلبر می‌گم رفقا دیگه رفیق نیستن... دارن دور می‌شن می‌گه نه! ولی این دفعه به وضوح دیده می‌شه یه سری چیزا.

کاش دقیقا وقتی که از دلخوری‌هام گفتم، بهت بر نمی‌خورد و قهر نمی‌کردی! دقیقا مثل چیزی که خودت ازم انتظار داری.

همه‌ی ما می‌دویم که یه روزی به آرزوهای ریز و درشتمون برسیم...

تا حالا برای شما اتفاق افتاده که یه چیزی رو که مدت‌ها تو ذهنتون می‌پروروندید، بگید دیگه ولش کن! از ما که گذشت و اینطور....؟

سخته قورت دادن یه سری خواسته‌ها...! ولی اجباره.