میم

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

یک رسانه شخصی برای اشتراک حسی که روزی خوب بود

میم

من یک مهندس برق ساده‌ام که دوست داره وقتی مُرد، ازش یه تفکر باقی‌ بمونه. روزی دو روزی یه چس‌ناله‌ای می‌کنم اینجا... بمونه تو تاریخ شاید یه روزی یکی یادی کرد و رفت...

۶۱ مطلب با موضوع «نوبت شما هم می شود» ثبت شده است

دوتا نکته

نخست آنکه از سن و سال این وبلاگ کم کم در عجبم و به به به این قدمت!

دو دیگر آنکه امان از مدیر شل مغز. 

ذهن آدم رو با یه چیز کوچیک بیخود یه جوری بهم می‌ریزید که کل انگیزه یک هفته آدم از دست می‌ره.

خاک تو اون سرتون کنن.

دست مزن؛ چشم ببستم دو دست.

راه مرو؛ چشم دو پایم شکست...

حرف مزن؛ چشم. ببستم دهان.

هیچ نفهم! 

این سخن عنوان مکن... خواهش نافهمی انسان مکن!

 

حقیقت تلخه و پذیرفتن تلخی حقیقت سخت‌!!

من هرگز بابت افکاری درستی که در سرم هست از کسی عذرخواهی نخواهم کرد.

دیروز اتفاقی وقتی داشتم پیام رسان معاندی رو چک میکردم یک پیام دیدم توی کانال دانشجویی دانشگاهمون که توجهم رو به خودش جلب کرد

بنده ی خدایی از کیفیت افتضاح همیشگی غذای سلف دانشگاه دست به دامن ادمین کانال شده بود که تو را به خدا صدای ما رو به مسئولین برسون 

هر روز داریم پیچ و مو و قص علی هذا از غذا می کشیم بیرون و قیمت هم که همواره در حال افزایشه

بعد یه لحظه یاد خودمون افتادم که شاید 9 سال پیش تو همین موقعیت بودیم و اتفاقا یه اعتراض گسترده کردیم و ظرف های غذا رو تا دم در فنی چیدیم رو زمین.

9 سال پیش! می فهمید چی میگم؟ 9 سال گذشته و دغدغه ما توی همون سطح قبلی مونده و دانشجوها و مدیران رفتند و آمده اند و بهتر که نه بدتر هم شده اوضاع. در حالی که از نظر من حداقل الان سطح دغدغه ها باید به چیزهای مهم تری نیل می کرد. نمی دونم چی ولی قطعا کیفیت غذا رو باید همون 9 سال پیش ازش گذر می کردیم.

برای من نکته ی ماجرا اینجاست که قرار نیست چیزی درست بشه. برنده فقط و فقط کسی هست که چشمشو روی تلاش برای بهتر کردن اوضاع ببنده و فقط به منفعت خودش فکر کنه. کوته بینانه ست که منظورم از منفعت شخصی رو ندیدن منافع جمعی بپندارید پس لطفا از این وجه ماجرا اصلا با من وارد بحث نشید.

این قضیه توی تمام ابعاد زندگی اجتماعی این روزهای ما وجود داره. کار، تحصیل، خانواده، همسایه و..... لیست خیلی بلنده!

عادت کردیم به اینکه همه چیز گل و بلبل باشه. نمی پذیریم که یه سری چیزا مشکل دارن! انتقاد پذیر نیستیم. تلاشی برای بهتر شدن اوضاع نمی کنیم (به صورت جمعی) و فقط و فقط و فقط غر می زنیم.

برای کسی هم غر می زنیم که اصلا جنبه و دانش غر شنیدن رو نداره.

همه دوست داریم فیدبک هایی که سمتون میاد مثبت باشه در حالی که اصلا در عمل توی یه لوپ کنترلی فیدبک مثبت نداریم! 

اینا رو نوشتم که خودم بدونم کجای ماجرا هستم. برای خودم یادآوری بشه برنامه م برای خودم چیه و موضعم نسبت به این حجم از بلاهت چیست! برای آزاد شدن ذهنم از انواع و اقسام فشارهای این روزها.

به نظر من، هیچ کس دلش به اندازه خودت به حال تو نمی سوزه پس منتظر بقیه نباش. راه خودتو برو...

به صورت وسیعی از آدم ها بدم اومده! انزوا رو شدیدا ترجیح میدم به حضور توی جمعی که هر لحظه باعث ایجاد یه آشوب جدید توی ذهنم هستن.

 

 

مدیدی از قبلی گذشت....

بعد از خوندن چندتا مطلب آخر خودم فهمیدم فقط برای غز زدن میام اینجا انگار. غرهایی که بقیه حوصله شنیدنشو ندارن.

 

بر قله دردهای این جـــرـــســـــوـــحـــــم نزار ایستاده ام به شهود

به چشمان من زبون می آید آدمی؛ چه بر سر عقل و چه آنچه از جسم برآید!

به تفصیل تار و پود آنچه هست را رنگ باید نشاند تا مگر روزی در نظر آید.

گذر کرد باید از رنگ. تار و پود باید خواند. نه با چشم سَر که با چشم سِر

"ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین"

 

جدای آنکه درد آنجاست که درد را نمی شود حالی کرد....>>