بسم الله
بزن باران... بزن تک تک به شیشه ی نازک قلبم... بزن بلکه خواب سبکش با نوازش تو بلرزد و گرم تر شود...!
ببار باران... ببار بر دل سیاهم... که شاید شسته شوند غبار ها از رویش...
باران... با من قدم بزن...! تو تنهایم نگذار... هوا سردست... میخواهم تو را در آغوش گیرم تا شاید کمتر بلرزم...!
آرام ببار... همیشه ببار... قلب من نه ظرفیتش آنقدر زیاد است که سیل را تحمل کند... نه آنقدر قوی که بی آبی را...
ببار باران که مرهم دل های تنها، تنها تویی...
ببار اگر میدانی که چه اشکهایی از چشمها میبارد وقتی تو میباری... که میدانی...
ببار... آرام... همیشه...
صدایت آرامم میکند...
صدایت زیباست...!
خیس میشوم زیر بارش تو... خیس شدن را دوست دارم!
میدانم تو هم دلت میگیرید که میباری... وگرنه انقدر آرامم نمیکردی... فقط چیزی آدم را آرام میکند که نزدیک ترین حس را با او ایجاد کند...!
پس تو هم دلت گرفته...
بیا در آغوش هم بباریم باران...
احاطه کن تن مرا... میخواهم در آغوشت غرق شوم...! میخواهم با آرامش چشمانم را ببندم...
باران... صدایم را میشنوی؟! ببار... من صدای گریه هایت را خوب میشنوم...
مرا در آغوش بگیر و ببر...
بزن باران... بزن تک تک به شیشه ی نازک قلبم... بزن بلکه خواب سبکش با نوازش تو بلرزد و گرم تر شود...!
ببار باران... ببار بر دل سیاهم... که شاید شسته شوند غبار ها از رویش...
باران... با من قدم بزن...! تو تنهایم نگذار... هوا سردست... میخواهم تو را در آغوش گیرم تا شاید کمتر بلرزم...!
آرام ببار... همیشه ببار... قلب من نه ظرفیتش آنقدر زیاد است که سیل را تحمل کند... نه آنقدر قوی که بی آبی را...
ببار باران که مرهم دل های تنها، تنها تویی...
ببار اگر میدانی که چه اشکهایی از چشمها میبارد وقتی تو میباری... که میدانی...
ببار... آرام... همیشه...
صدایت آرامم میکند...
صدایت زیباست...!
خیس میشوم زیر بارش تو... خیس شدن را دوست دارم!
میدانم تو هم دلت میگیرید که میباری... وگرنه انقدر آرامم نمیکردی... فقط چیزی آدم را آرام میکند که نزدیک ترین حس را با او ایجاد کند...!
پس تو هم دلت گرفته...
بیا در آغوش هم بباریم باران...
احاطه کن تن مرا... میخواهم در آغوشت غرق شوم...! میخواهم با آرامش چشمانم را ببندم...
باران... صدایم را میشنوی؟! ببار... من صدای گریه هایت را خوب میشنوم...
مرا در آغوش بگیر و ببر...
- ۱ نظر
- ۲۴ آبان ۹۲ ، ۲۲:۲۳