23.11.94
جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ
مثل زوزه های باد تو گوشم
نعره میزنم، بلند، توی خواب
ذهن خسته میشه از این کابوس
اولین قطره خونِ روی آب...
آب دادن به گوسفند قربونی
خودکشی با طعم و بوی شراب
آخرِ راهِ آخرین رویا
حکم اعدام و ابتدای عذاب
داد میزنم بلند و گم میشم
غرق میشم دوباره توی سراب
صبح تاریک باز هم شروع میشه
مثل زوزهٔ گرگ، پشتِ نقاب...
پ.ن: پست مدرنیسم!
- ۹۴/۱۱/۲۳