99.01.07
پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ق.ظ
دیگه از خودم خسته شدم
میدونی چی دلم میخواد؟
دلم میخواد دوربینمو بردارم
برم تو جنگل
بالای کوه
ابر و مه بیاد
همه جا سبز باشه
هیچ کس نباشه.... غیر از تو... اگر تو باشی خیلی خوبه
عکس بگیرم
آهنگ گوش بدم
بشینم رو به افق
رفتن ابر و مه توی درختا رو ببینم
یا
یه شب
نه خیلی سرد
نه خیلی گرم
بشینم تو همچین فضایی
شایدم حیاط پشت خونهی مادربزرگم
آتیش روشن کنم
بشینم کنار آتیش
به اون خاکسترای سوزانی که بلند میشن میرن تا تو هوا از سرما خاموش میشن نگاه کنم
صدای خش خش چوب در حال سوختن بیاد
یا بوش
بوی سوختن چوب
بازم تو باشی...
تکیه داده باشیم به هم
آروم یه جوری که فقط صدای همو بشنویم باهم یواش حرف بزنیم
لبخندای کش دار بزنیم... بی صدا
فقط لبخند...
از اونایی که فقط تو چشمامون دیده میشه
کمانچهی خالص کلهر
دلم آرامشی این شکلی میخواد
دور از هرگونه هیاهو و فشار
حتی شده واسه یه روز
- ۹۹/۰۱/۰۷